نویسندگان
1 پژوهشگر پسادکتری دانشگاه یزد
2 استاد دانشکده منابع طبیعی و کویرشناسی، دانشگاه یزد.
چکیده
در ابتدا متغیرهای ناشناخته و محیط، طبیعت و زیستگاههای انسانی را کنترل میکردند. اما امروزه توسعه کنترل نشده زیستگاههای انسانی، محیط را تغییر میدهد و بهطور جدی همه اراضی دستنخورده را تهدید میکند. در این راستا، پژوهش حاضر به بررسی برنامهها و اهداف مدیریت جامع اراضی (ILM)[1] و مدیریت جامع آبخیز (IWM)[2] بهمنظور انتخاب و معرفی الگوی برنامهریزی مناسب برای برنامهریزان و سیاستگذاران پرداخته است. ILM علمی است که از ترکیب دانش جوامع محلی، مردم بومی و کلیه افرادی که از محیط سود میبرند و همچنین از علوم طبیعی و اجتماعی حاصل شده است. حالت پیشرفته ILM، IWM است، که دید همه سونگر دارد و به تحلیل نتایج در بلندمدت توجه میکند. در واقع، IWM، بهعنوان مفهومی نو و رویکردی جدید در راستای برنامهریزی، توسعه، مدیریت منابع آب و پوشش گیاهی با تأکید ویژه بر مسائل اقتصادی و اجتماعی و محیطزیستی مطرح میباشد که به دنبال ایجاد راهکارهای مشارکتی در این عرصهها است. هدف این رویکرد و این راهکار ایجاد یکپارچگی و هماهنگی در مدیریت منابع طبیعی و منابع اجتماعی حوضهها در قالب برنامههای مردممحور است. تمایز اصلی IWM با ILM در این است که IWM بر برنامهریزی راهبردی حوضه تأکید داشته، بهطوری که مبتنی بر شناخت حوضه، اقدام به تعریف راهبردهای کلان حوضه نموده و انواع برنامههای راهبردی و پاسخهای مدیریتی بهبود سلامت حوضه را در دستور کار کمیته راهبردی خویش قرار میدهد. لذا IWM، نواقص و محدودیتهای ILM را رفع و بهعنوان یک الگوی برنامهریزی مناسب به برنامهریزان معرفی میشود.
کلیدواژهها